ماه و خورشید

پارت ۵
آسامی : ایشون سگ جون هستن
استاد لی : خوشم اومد اینو یه کتاب کن اوکی اولین نفریم که مسخره منم
کوک : خب این داستان چیز ب رد نخوریه چرا کتابش کنم
میسو : فکر خوبیه اسمشو بزار من مرده ام
کوک : چشم اگه وقت کردم
استاد لی : خب دیگه چه بلایی سرت آوردن " چه معلم پایه ای دارن "
کوک : هیچی فقط هرروز ‌وسط شکنجه خوابم میبرد
آسامی : هانا خواهر تهیونگ لای پر قو بزرگ شده دیدی چقدر آروم و با ادبه تو عمرش دست به هیچ کاری نزده چون تهیونگ میگه شاید بهش آسیب وارد بشه هیچ وقت گریه نکرده و خیلی درسش خوبه
کوک : تهیونگ هیونگم خیلی درسش خوبه به هم رفتن
استاد لی : ته چه زود سه ساعت گذاشت
کوک : کلاس تموم شد ؟
همه : آره
کوک : آسامی بریم باشگاه
آسامی : بریم
همه : با لباس فرم ؟
دکمه های لباسمونو باز کردیم
کوک : ما مجهزیم
آسامی : زیر شلورامونم شلوار پوشیدیم
شلورامونم در آوردیم و بعدش گذاشتیم تو کیفمون
کوک : آسامی شونه داری
آسامی : خیر ندارم
کوک : هی خدا
چتریامو ریختم تو صورتم و موهامو بستم
میسو ; تغییر پشم ریزون مین آسامی و جئون جونگکوک
شانا : آسامی کوک روتون کراش زدم
استاد لی : پیجشونو پیدا کردمممممممممم
کوک : استاد شماهم خیلی عوض شدین
رفتیم بیرون از کلاس همه نگاهمون میکردن
مدیر چوی : مین جئون این چه وضعیه
آسامی : داریم میریم باشگاه
همه ی دختر به غیر هانا و آسامی : شما که بدنای خوبی دارین
کوک : شما از کجا میدونید
جیا : من عکستونو وقتی تو باشگاه بودین منتشر کردم
آسامی : به کفشم
که بچه ها رو دیدیم
یونگی : آسامی پدصگ باز دوباره تو لباساتو کردی تو کیفت
ته : هانا حالت خوبه آسیبی که ندیدی
کوک : اهم مشاهده میکنین خواهر برادر کیم و خواهر برادر مین
آسامی و یونگی : هان چته مشکل داری
جیمین : گوه بخوره مشکل داشته باشه
نامی و جین : بانو هانا
هانا : هیونگا مسخره بازی در نیارین
لارا : ببخشید میپرسم شما ها چرا انقدر سفیدین
کوک : چون دلمون میخواد مثل تو همش تو خیابون نیستیم
هانا : داداش دوستتو بزن چون هم امروز اون وو هیونگ و جیا رو زد بعدشم همش فوش میده
کوک : فوش می‌دم توهم یاد بگیری
هوسوک ; بلبل زبون شدی
کوک : تو درحال زدن حسین بودی نمی‌فهمید من که لال نبودم
لونا : ما فکر می‌کردیم خیلی کیوت باشی نه فکر دارک بودنتون نمی‌کردیم
کوک : کیوت اوکی جیمین هیونگ
خیلی راحت خودمونو مضلوم کردیم
لارا : وای می‌خوام بخورمتتتتتتتتتت
کوک : نزدیکم بیا تا منم ....
جیمین : پدصگ ادب کجاست
کوک : هیونگ ؟
نامی : هان چته
کوک : چمه ؟ تو از کجا فهمیدی چه بلایی سرم میاد
هانا : می‌دونستید الان باشکاهتوم دیر میشه
آسامی : مگه توهم امروز باشگاه نداری
هانا : خب بخاطر همینه دارم میرم
ته : آره مثل پنج ساله ها دستمو گرفتی
کوک :.....
🌑🌕
دیدگاه ها (۱)

ماه و خورشید

ماه و خورشید

ماه و خورشید

ماه و خورشید

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط